خلاقیت-قسمت دوم

خلاقیت یعنی رفتن به ناشناخته ها یعنی قدرت ریسک، یعنی کشف و پردازش و ابداع، خلاقیت یعنی ساختن الگو. انسان خلاق الگو می سازد و انسان باهوش از الگو پیروی می کند. انسان خلاق راه باز می کند برای رشد انسان  های دیگر. هر چه قدر بشریت رشد کرده است این رشد را مدیون انسان های خلاق و بزرگ است. بشریت مدیون کسانی است که خلاق بودند و معنویت داشتند و آسیب دیده از افرادی است که خلاق بودند ولی معنویت نداشتند. خلاقیت یعنی قدرت حل مسئله. یعنی پیدا کردن چند راه حل برای یک مسئله.

اغلب ما وقتی یک راه حل مان به بن بست می رسد تسلیم می شویم، راه حل دیگری نداریم در حالی که انسان خلاق هیچ وقت در بن بست نمی ماند یا آن را باز می کند یا یک راه جدید می سازد. مغز یک کودک زیر 6 سال مثل یک دانشمند عمل می کند. تمامی بچه های دنیا نابغه هستند. بچه ها باید محیط غنی برای بازی داشته باشند.

چهار عامل بازدارنده ی رشد و خلاقیت:

✔️نظم

✔️ آموزش

✔️ تربیت و

✔️ نظافت.

والدین با این چهار عامل مانع خلاق شدن فرزندانشان میشوند

بچه ها باید مرتب آزمون و خطا وتجربه کنند، نظریه بدهند، ابطال شود، دوباره و دوباره.. این کار را بکنند واجازه اشتباه به آنها داده شود اتفاقاً خسته هم نمی شوند، کما که ادیسون هم خسته نمی شد. از ادیسون پرسیدند خسته نشدی این همه شکست خوردی نمی خواهی دست برداری؟ جواب داد من شکست نخوردم بلکه صد راه پیدا کردم که با آن ها نمی شود لامپ اختراع کرد! ولی ما چه قدر زود خسته می شویم به اولین بن بست و اولین مانعی که برمی خوریم سریع جا می زنیم.

?پیش نیازهای خلاقیت

توصیه می کنم مبحث امنیت را دوباره مطالعه کنید. امنیت اساس رشد است. شناخت هم در امنیت شکل می گیرد. بچه هایی که امروزه مظلومانه در معرض اتهام بیش فعالی هستند در واقع ناامن هستند. در نا امنی نه ساختار ذهنی شکل می گیرد و نه خلاقیت.

کودک با تجربه ی خودش در محیط غنی صاحب عزت نفس و اعتماد به نفس می شود نه این که ما دائم به او القاء کنیم. القاء یا حقارت می آورد یا خودشیفتگی. خودپنداره ی واقعی در تجربه ی در محیط شکل می گیرد. محیط باید برای تجربه ی کودک غنی باشد در یک کلام کودک باید بازی کند. مهمترین راهکار خلاقیت و باهوش شدن بازی است

میکل آنژ مجسمه ای دارد که در حال حاضر در کلیسای سن پیترز واتیکان است. این مجسمه شاهکار مجسمه سازی است که مریم مقدس را به تصویر می کشد در حالی که حضرت عیسی را در پایین یک صلیب در آغوش گرفته، وقتی این شاهکار را از نزدیک ببینید حتی مویرگ های دست هم تراشیده شده و به چشم می بینید، کاملاً مثل یک انسان جاندار است.

ساخت این مجسمه داستان معروفی دارد نقل شده که میکل آنژ از جلوی سنگ تراشی رد می شده یک سنگ بسیار بزرگ سفید در آن جا می بیند از صاحب آن می پرسد که این سنگ را چقدر می فروشی؟ پاسخ می دهد که هیچی خیلی هم خوش حال می شوم که من را از دست این سنگ راحت کنید؛ میکل آنژ با زحمت این سنگ را به کارگاهش می برد و این مجسمه را خلق می کند و روی آن را با پرده ای می پوشاند و از آن مرد سنگ تراش دعوت می کند که از این مجسمه بازدید کند، مرد که حسابی شگفت زده شده بود پرسید این مجسمه کجا بوده؟ میکل پاسخ می دهد که در دل آن سنگ اسیر بود من آزادش کردم. این نگاه خلاق است. هزاران نفر فقط سنگ را دیدند اما میکل آنژ مریم مقدس را در سنگ دید.

بچه ها نگاه خلاق دارند که کنجکاوی می کنند و ما نگاه خلاقانه نداریم اسم این کنجکاوی را خراب کاری می گذاریم. ذهن ما آنقدر درگیر است که در لحظه حضور نداریم. برای دیدن خلاقیت باید در لحظه حضور داشته باشیم نه غصه گذشته رابخوریم و نه نگران آینده باشیم در بحث شخصیت مفصل درباره دیدن بحث شد

خلاقیت از سه عامل تشکیل شده است اگر ما خلاقیت را یک مثلث فرض کنیم سه ضلع دارد:

✔️1 – مهارت های فکری

✔️ 2 – انگیزه ی خلاق

✔️ 3– مهارت های خلاق

مجموع این سه ضلع خلاقیت می شود.

همیشه گفته شده  که مادرهای سنتی به دلیل ارتباط با فطرت مادری اش معمولاً بدون اشتباه عمل می کرد. یک مادر هم فطرت مادری دارد هم غریزه ی مادری و با تکیه به این دو خوب می داند که با فرزندش چه کار باید کند.

در دنیای امروز به اشتباه آگاهی و مهارت از مادر و پدران گرفته شده و به متخصصین داده شده و پدر و مادر را تبدیل به مستخدمین و پرستارکودک کرده در نتیجه  نمی دانند که با بچه چه کار باید بکنند و نمی توانند با بچه ارتباط بگیرند و نیازهای کودک را نمی شناسند. نه خودشان را قبول دارند و نه علم دارند. در حالی که یک مادر سنتی بدون این که کلاسی رفته باشد دقیقاً نیازهای کودک را می شناسد. دیدید مادربزرگ ها چقدر خوب با بچه ها ارتباط می گیرند و متوجه نیازهای او می شوند

نکته ی بعد درخلاقیت، لذت از کار کودک و افتخار کردن به اوست. پدر و مادر با کودک وقت صرف می کنند و با هم می سازند و بازی می کنند و تولید می کنند. خلاقیت از نظر بازی و کار کودک، کار بسیار پر ریخت و پاش است و بچه ی خلاق اصلاً بچه ی آرام و منظمی نیست، و ممکن است در هنجارهای والدین جای نگیرد در نتیجه والدین به این گونه بچه ها به عنوان مقصر و گناهکار نگاه می کنند و به او افتخار نمی کنند و احساس سرشکستگی از داشتن چنین بچه ای می کنند. چون جامعه ی ما دارای هنجارهای به شدت ضد خلاقیت است.

کودک خلاق کودک نامنظم و ناآرامی است، اگر والدین با این مساله کنار نیایند و دنیای پدر و مادر از دنیای بچه ها جدا باشد حالت ضد خلاقیت بوجود می آید. در این حالت والدین همه ی مسائل کودک را واگذار می کنند.

امروزه ببینید چقدر پدر و مادرها دنبال کلاس هستند؛ چون همه چیز را واگذار کردیم به کلاس ها و خودمان هیچ کاری نمی کنیم.کلاس به کودک فقط تکنیک می دهد، رابطه ی عاطفی که برقرار نمی کند. بهترین حالت این واگذاری این می شود که بچه ها معلم و مربی خود را بیشتر از پدر و مادرشان دوست خواهند داشت

?یک نکته اینکه، تشویقی خلاقیت را پرورش می دهد که تشویق معنوی، شخصیتی و عاطفی باشد؛ احساسی و شوق و شور درونی باشد. جایزه ی مادی و تشویق بی جا مانع خلاقیت است. جایزه ی مادی و پاداش دادن بچه را معامله گر بار می آورد؛ و همین تفکر است که در بزرگسالی دائماً دوست خواهند داشت که در مسابقه شرکت کنند. این افراد نمی توانند خلاقیت بالایی داشته باشند، چون ذهن دائما درگیر مسائل دیگر است.

?نکته ی بعد که بسیار مهم است، جدایی کار از وجود است. وقتی می گوییم کار از وجود جدا است یعنی ما والدین این توانایی را  به دست آوریم که زمانی که کودک ما کاری انجام داد خصوصاً کار اشتباه،  در ذهن خودمان تحلیل کنیم که این یک کودک است و دارای یک وجود است ولی یک کار اشتباهی انجام داده، کار را می توان نقد کرد ولی وجود را نه.

وجود کودک همیشه باید تأیید شود. ما هیچ جا نداریم که گفته باشد که وجود باید نقد شود، بزرگسال و کوچک هم ندارد آن چیزی که باید نقد شود، کار است. وجود همیشه محترم است. در این حالت است که درک مسئول به وجود می آید

وقتی کار اشتباه کودک نقد شد و وجود او تایید شد، در این حالت است که درک مسئول به وجود می آید. درک مقصر و درک مظلوم توانایی جداکردن کار از وجود را ندارند نه درمورد خودشان و نه در دیگران. یک درک مقصر به خاطر کار اشتباه خودش را سرزنش و تحقیر می کند و به خاطر آن به خودش آسیب می زند و درک مظلوم این کار را با دیگران می کند و دیگران را مقصرمی داند وسرزنش میکند، اما درک مسئول هیچ وجودی را تخریب نمی کند و فقط کار را نقد می کند هم درمورد خودش و هم درمورد دیگران حتی در نقد اول باید با تأیید شروع کنیم. وقتی توانایی جدایی کار کودک از وجود او را پیدا کردیم به این نکته می رسیم، که ما باید به بچه ها باید اجازه ی اشتباه بدهیم چون اگر اشتباه نکنند رشد نمی کنند.

من نمی دانم این باور از کجا آمده که هیچ کس حق اشتباه ندارد. درک مقصر به خودش اجازه ی اشتباه نمی دهد. مگر می شود که بدون اشتباه رشد کرد؟ بچه ها باید اشتباه کنند و باید حق اشتباه کردنشان را به رسمیت بشناسیم و به حق اشتباهشان احترام بگذاریم. کسی که اشتباه می کند چه کودک و چه بزرگسال، کارش را نقد می کنیم ولی سرزنش نمی کنیم. حتی اگر بخواهیم نقد هم کنیم اول باید وجود کودک را تأیید کنیم، از او حمایت کنیم بعد نقد کنیم و کار درست را به او یاد بدهیم.

مثل مادری که قبلاً مثال زدم که وقتی فرزندش لیوان شیر از دستش ریخت، با ذهنی آماده با جدایی کار از وجود فرزندش اول جمع کردن شیر را به صورت بازی درآورد و بعد با حمایت یک لیوان پلاستیکی حاوی آب به فرزندش داد تا تمرین ریختن مایعات در لیوان را کند و مهارت آن را به دست آورد. این مادر اول با بازی با شیری که زمین ریخته، وجود کودک را تثبیت کرد و او را تقویت کرد، بعد او را نقد می کند، عزیزم بلد نیستی بریزی، بیا این بطری آب این هم لیوان، تمرین کن تا یاد بگیری. این میشه نقد.

بچه ها نباید به خاطر اشتباه سرزنش شوند بلکه بچه ها باید یاد بگیرند مسئولانه جبران کنند و این گونه درک مسئول در بچه ها به وجود می آید. با درک مسئول است که کودک خلاق می شود، باید بداند که اشتباه کرد حالا باید جبران کند و بها بپردازد.

گردآورنده و تایید کننده :عزت لطفی-معلم پایه دوم دبستان پسرانه امام حسین(ع)واحد دو


برچسب
امتیاز شما به این محتوای آموزشی ؟ جمع امتیاز 0/20